نظام بینالملل و ژئوپلیتیک جدید خاورمیانه
تاریخ انتشار: ۷ شهریور ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۴۵۶۰۲۱۶
مقدمه
این مقاله در دو سطح تحلیل، سازماندهی شده است. نخست، ساختار قدرت سیاسی و اقتصادی در نظام بینالملل جدید را بررسی میکند و دوم، پیامدهای این ساختار جدید را بر تحولات ژئوپلیتیکی خاورمیانه مورد مطالعه قرار میدهد. مقاله بر این فرض مبتنی است که ظهور اقتصادی چین، دوران هشتساله اوباما، و ظهور سیاسیـامنیتی روسیه، نظام بینالملل را بهسوی ساختار سهضلعی برای ایجاد قواعد نظمدهندۀ بالقوه هدایت کرده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
نظم جهانی که پس از ۱۹۴۵ توسط آمریکا و همپیمانانش شکل گرفت، هماکنون با ظهور قدرتمند اقتصادی چین و روسیه تهاجمی و ناراضی، دچار شکافهای عمیقی شده است. اقتصاد آمریکا بهاندازهای که از طریق صنعت و فناوری و بازار صادراتی مورد بهرهبرداری کشورهای درحالظهور قرار گرفته، درعینحال، به دلایل فناورانه و داخلی، در معرض آفتهای فراوانی بوده است؛ تا حدی که سیاستهای حمایتی از صنایع و شرکتهای ملی و تنظیم مقررات جدید گمرکی در دولت جدید آمریکا مطرح شده است. آمریکا، روسیه و چین، هریک در پی ائتلافهای خاص امنیتی و اقتصادی خود هستند و نظم گذشته بهچشم نمیآید. در یک افکارسنجی که در سال ۲۰۱۴ انجام شد، ۸۷ درصد افراد در کشورهای درحالتوسعه، تجارت را برای رشد اقتصادی مفید دانستهاند، درحالیکه نیمی از پاسخگویان در فرانسه، آمریکا، و ایتالیا بر این نظر بودند که تجارت، اشتغال را از بین میبرد و دستمزدها را کاهش میدهد(Niblett, 2017: 19).جذابیت فرایندهای جهانیشدن برای کشورهای درحالتوسعه بهمراتب بیشتر از کشورهای صنعتی غرب است؛ بهگونهای که در بخشهایی از اروپا و در آمریکا، حدود ۲۵ سال است که سطح دستمزدها، رشد قابلتوجهی نداشته است(Niblett, 2017: 19). در آخرین اجلاس داوس در ژانویه ۲۰۱۷، رئیسجمهور چین بود که از نظم لیبرالی اقتصاد جهانی دفاع کرد(Economist, February 18, 2017: 12). در بسیاری از کشورهای خارج از مدار غربی مانند آفریقای جنوبی، نیجریه، ترکیه، فیلیپین، تایلند و روسیه، تأکید بر قدرت متمرکز ملی و یا الیگارشی، جایگزین نظامهای مردمسالار شده است. روسیه بهعنوان کشوری معترض در نظام بینالملل کنونی در کنفرانسی در اکتبر ۲۰۱۶، آمریکا را متهم کرد که جهانیشدن و امنیت را برای خود و کشورهای اندکی میخواهد(Niblett, 2017: 22). با توجه به روندهای اقتصادی و سیاسی فعلی، نظام بینالملل برای مدتها میان کشورهای معتقد به لیبرالیسم و تجارت آزاد و کشورهای معتقد به قدرت متمرکز ملی[۱]باقی خواهد ماند. درعینحال، تقریباً برای هیچ کشوری، انزواگرایی، انتخاب مطلوبی نیست. حتی طی چند ماه، افکار انزواگرایانه بهتدریج بهسوی واقعیتهای افکار جهانگرا در دولت جدید آمریکا سوق پیدا کرده است(Cassidy, 2017).
این مقاله، چارچوب نظری رابرت کیگن را بهکار گرفته است. او بر این نظر است که در کنار قدرت اقتصادی، هماکنون کشورهای بزرگ جهانی و مهم منطقهای در پی کسب جایگاه و نفوذ هستند. دوره تفاهم، جای خود را به دوره تزاحم داده است. رقابت میان لیبرالیسم و الیگارشی بهطور جدی درحالظهور است. بار دیگر، تقابل میان سنت و مدرنیسم سر برآورده است. رقابت، درگیریهای کنترلشده و ائتلافهای جدید امنیتیـاقتصادی جای خود را به تقسیمبندیهای شرق و غرب، ایدئولوژیها و دموکراسیها خواهند داد. کیگن بر این نظر است که نظام بینالملل از «یک قدرت جهانی و بسیاری قدرتهای دیگر» تشکیل شده است. چین و روسیه در جلوگیری از هژمونی آمریکا فعال هستند و چین تنها کشوری است که استراتژی درازمدت تبدیل شدن به یک قدرت نظامی را دارد(Ikenberry, 2011: 613-615). قدرتهای دیگر برای محدود کردن آمریکا محتاج ائتلاف هستند و یکی از اهداف سازمان همکاری شانگهای، ایجاد چنین ائتلافی است. چین به روسیه نزدیکتر شده است و هند به آمریکا. هرچند قدرت اقتصادی و نظامی آمریکا همچنان در تنظیم قواعد بینالمللی و منطقهای نقشآفرین است، اما اکنون، تنظیم قواعد جهانی و نحوه حلوفصل اختلافات در مثلث چینـروسیهـآمریکا انجام میشود و بروکسل بهتدریج، بهویژه در مسائل سیاسی و امنیتی بینالمللی، نظارهگر خواهد بود(Ikenberry, 2011: 617). چینیها بهدنبال کسب قدرت، جایگاه و همچنین قدرت نظامی هستند. آینده آسیا مانند گذشته اروپا است. روسیه، طبق سنت، به قدرت و نفی دیگران روی آورده است. روسها همیشه هنگامیکه در نزدیکیهای خود قدرت ببینند، احساس ناامنی میکنند و تقابل، جای همکاری را میگیرد. ضمن اینکه آمریکا یک قدرت جهانی است، ولی در آسیا با چین، در شرق اروپا با روسیه و در خاورمیانه با ایران رقابت میکند. ناسیونالیسم اقتصادی و سیاسی بازگشته است و کشورهای مختلف بیش از گذشته در پی قدرت، نفوذ و جایگاه هستند. قدرتها معمولاً برای حفظ سطح قدرت خود به دخالت نظامی در اختلافات گرایش مییابند. خروج امنیتی آمریکا از اروپا بهطور طبیعی زمینه را برای افزایش قدرت روسیه فراهم میآورد. همچنین عدم حضور آمریکا در پاسیفیک، زمینهساز تسلط چین بر ژاپن، کره جنوبی و کشورهای کوچک آسیایی میشود(Ikenberry, 2011: 620-621). تسلط بر مناطق نفتی خاورمیانه، قدرت بینالمللی آمریکا را افزایش میدهد. آمریکا تا حد توان تلاش خواهد کرد، از قدرتمند شدن چین، روسیه و ایران در خاورمیانه جلوگیری کند. قراردادها و تعهدات نظامی تمام کشورهای عربی خلیج فارس، مصر، عراق، اردن و ترکیه حاکی از این سیاست است که حتی در دوره اوباما نهتنها کاهش پیدا نکرد، بلکه شاهد افزایش آن نیز بودیم. چین و روسیه بهجای دموکراسی به حاکمیت ملی اعتقاد دارند و بر این نظرند که در خاورمیانه نباید بهدنبال تغییر بود، بلکه باید با ساختارهای موجود همکاری کرد(Ikenberry, 2011: 623-624). اصول مورد توافق قدرتهای بزرگ در حوزههای سیاسیـامنیتی بسیار محدودتر شده است و فضای رقابت و درگیری و ائتلافسازی را تسهیل میکند.
تخیلات سیاسی دهه ۱۹۹۰ این تلقی را ایجاد کرد که روسیه و چین در مسیر لیبرالیسم اجتماعی و سیاسی گام برمیدارند و دستیابی به یک نظم جهانی منشعب از غرب اروپا و شمال آمریکا، قابلتصور است. تحولات پایان این دهه مشخص کرد که این تلقیها، تنها یکسری تخیلات بودند. پیامدهای این اختلافهای جدی سیاسی و امنیتی میان سه قدرت جهانی، بهویژه در حوزه ژئوپلیتیک خاورمیانه، بهخوبی نمایان خواهد شد. هدف روسیه، بزرگتر کردن جغرافیای اختلافات روسیه با آمریکا و اروپا است تا بتواند در یک ماتریس بزرگتر، اهرمها و امتیازهای بیشتری داشته باشد؛ ازاینرو، سطح قدرت و جایگاه سوریه، عراق، عربستان، ایران، ترکیه و اسرائیل تحت تأثیر ماهیت رقابتی است که در سطح جهانی و بهصورت دوجانبه میان روسیه و آمریکا شکل بگیرد. طولانی شدن درگیریها در خاورمیانه درعینحال از تقابل میان سنت و مدرنیسم ازیکسو و رشد ناقص سیستم کشورـملت از سوی دیگر، تأثیر میپذیرد. مسائل سوریه، عراق، ایرانـعربستان، و فلسطینـاسرائیل تنها این روندهای حل اختلافهای فلسفی، هویتی، سرزمینی، سیاسی و امنیتی را به تأخیر خواهد انداخت و بهجای حل اختلافها، مدیریت اختلافها حاکم خواهد شد؛ ازاینرو، بیثباتی سیاسی، رشد اقتصادی ضعیف، رقابت تسلیحاتی و حضور بازیگران بینالمللی در ژئوپلیتیک خلیج فارس و شامات ادامه پیدا خواهد کرد. کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس و اسرائیل سعی خواهند کرد با همکاری و ائتلاف، جزایری جدا از میدانهای درگیری خاورمیانه، برای رشد اقتصادی و ارتباطات گسترده بینالمللی برای جذب فناوری و سرمایه ایجاد کنند.
نمای چارچوب نظرینمای چارچوب نظری
۲- میراث سیاست خارجی اوباما و نظام بینالمللبیشتر، در ادبیات سیاست خارجی اینگونه مطرح میشود که در کشورهای دموکراتیک، نقش نظام سیاسی و اولویتهای ملی، جهتگیری سیاست خارجی را مشخص میکند و در مقابل، در کشورهای غیردموکراتیک، ویژگیهای شخصیتی و اولویتهای شخصی رهبران است که رفتار سیاست خارجی را هدایت میکند(Rosenau, 1971: 131-136)، اما بهنظر میرسد در تاریخ سیاست خارجی معاصر آمریکا، کمتر رئیسجمهوری همانند اوباما در این حد توانسته باشد جهتگیریهای کلان امریکا در مسائل و بحرانهای موجود جهانی را با جهانبینی و ارزیابیهای شخصی خود، منطبق و نزدیک کند. اوباما مبانی فکر خود را در مصاحبهای باجفری گلوبرگاز مجله آتلانتیک در سال آخر ریاستجمهوریاش تبیین کرد(Goldberg, 2016). او بیان کرد که هر قدرتی در هر سطحی با محدودیت روبهرو است و نباید در جاییکه موفق شدن مبهم است، متعهد شود. اعتبار یک کشور، بهضرورت، با قدرت نظامی بهدست نمیآید(Goldberg, 2016: 6-9). آمریکا باید مراقب کمیت و کیفیت تعهدات سیاسی و نظامی خود در سطح بینالمللی باشد و احتیاط بیشتری در درگیری نظامی در کشورهای مسلمان از خود نشان دهد. اوباما میگوید در واشنگتن، دفترچهای ذهنی وجود دارد که همه رؤسای جمهور باید از آن پیروی کنند و آن، استفاده از راهحل نظامی برای حل مشکلات بینالمللی است. راهحل نظامی، زمانیکه آمریکا تهدید میشود، ممکن است راهحل مفید و بلکه تنها راهحل باشد، ولی در بقیه شرایط ممکن است تلهای باشد که به تصمیمگیریهای نامطلوبی منجر شود(Goldberg, 2016: 10, 13, 17). اوباما روزی را که تصمیم گرفت حمله به سوریه را متوقف کند، روز آزادی خود از دفترچه ذهنی واشنگتن خطاب کرد. او هر موضوعی را تهدید امنیت ملی آمریکا نمیدانست؛ بهگونهای که داعش را در این چارچوب طبقهبندی نکرد. اوباما اعتقاد داشت بدون رهبری آمریکا، بسیاری از مسائل بینالمللی حلوفصل نمیشود، ضمن اینکه هر مسئلهای هم در دوره یک رئیسجمهور بهراحتی حل نمیشود. آمریکا باید در جایی وارد شود که میتواند مسئلهای را حل کند، ولی مسئولیت حل همه مشکلات جهانی را بهعهده ندارد.
اوباما تقریباً نخستین رئیسجمهوری است که در دوران پس از جنگ دوم، اجتنابناپذیری آمریکا را نمیپذیرد و ابراز میکند که کشورها باید سهم خود را ایفا کنند. در پاسخ به پرسشی درباره دلایل علاقۀ او به چندجانبهگرایی، اوباما میگوید، یکی از ویژگیهای مثبت چندجانبهگرایی و کار مشترک با کشورهای دیگر، تعدیل خودبزرگبینی و بیشازاندازه از خود راضی بودن ماست(Goldberg, 2016: 18, 21, 23, 25-26).
اوباما در ادامۀ رهیافت احتیاطآمیز خود میگوید: «ما تاریخ داریم. ما در ایران تاریخ داریم. ما در اندونزی تاریخ داریم. ما در آمریکای مرکزی، تاریخ داریم. ما باید متوجه تاریخ خود باشیم هنگامیکه صحبت از دخالت در کشورهای دیگر میکنیم. باید بفهمیم که ریشههای بدگمانی دیگران به ما چیست؟»(Goldberg, 2016: 26). اینکه در هرجای دنیا مشکلی باشد، آمریکا باید ارتش خود را برای ایجاد نظم بفرستد، از نظر اوباما کار عاقلانهای نیست. قدرتها در بسیاری از موارد از گسترده کردن تعهدات خود آسیب دیدهاند. اوباما تهدیدها را در تقسیمبندیهای مختلف قرار میداد و برای هر تهدیدی، چارچوب خاصی طراحی میکرد. او بسیاری از مفروضات سیاست خارجی آمریکا را زیر سؤال برد: چرا باید پاکستان و عربستان، متحدان آمریکا خطاب شوند؟ چرا نباید با کوبا و ایران مذاکره کرد؟ چرا باید اسرائیل نسبت به اعراب، برتری فناوری نظامی داشته باشد؟ هدف از مذاکره با ایران، شروع دوره جدیدی در روابط ایران و آمریکا نبود، ولی درعینحال، نمادی از نزدیکی روابط در گذشته بود. متمرکز شدن بر موضوع هستهای برای این بود که یک کشور خطرناک را کمتر خطرناک کنیم. اوباما اظهار بیان میکند، هدف او از سخنرانی در دانشگاه قاهره این بود که به مسلمانان بگوید: تصور کنید اسرائیل وجود ندارد. شما نیاز به بازبینی در مدیریت و حکمرانی دارید و آمریکا در این مسیر میتواند به شما کمک کند. اوباما میگوید این سخنرانی درنهایت بهجایی نرسید(Goldberg, 2016: 27, 29, 31). اوباما تمرکز اصلی سیاست خارجی آمریکا را در آسیا میدید و توجه به اروپا را لازم نمیدانست و بر این نظر بود که به آفریقا و آمریکای لاتین بسیار بیتوجهی شده است. خاورمیانه جایی است که باید از آن فاصله گرفت و با توجه به انقلاب انرژی و تولید نفت و گاز در آمریکا، اهمیت خاورمیانه بهتدریج کاهش پیدا خواهد کرد. اوباما نظریه خود را در مورد خشونت خاورمیانه اینگونه مطرح کرد که اقلیت رادیکالی در میان مسلمانان وجود دارد که معرف کلیت آنها نیست. حل بنیادگرایی خاورمیانه درنهایت به نوعی اصلاحطلبی، از نوعی که مسیحیت در اروپا تجربه کرد، نیاز دارد. خاورمیانه نیازمند یک صلح سرد میان ایران و عربستان است. اوباما در مورد روسیه، این نظر را داشت که روسیه در سطح بینالمللی نمیتواند دستورکار تنظیم کند و با حضور در سوریه و الحاق کریمه، کسی بازیگر نمیشود. روسیه در زمان بوش وارد گرجستان شد و هنگامیکه احساس کرد اوکراین بهسوی اروپا غلتیده میشود، وارد عمل شد. در هر شرایطی اوکراین که عضو ناتو نیست، زیر نفوذ روسیه خواهد بود. آمریکا باید در اینکه منافع اصلیاش چیست و چه موردی، امنیت ملی را تهدید میکند، دقیقتر فکر کند و عمل نماید. اینکه باید تصور دیگران از سیاست خارجی آمریکا براساس نمایش قدرت بلامنازع باشد، توهمی بیش نیست. اقدام برای ائتلافسازی و چندجانبهگرایی، بهترین روش مقابله با تهدید است؛ کاری که آمریکا با قدرتنمایی نظامی چین در دریای چین جنوبی انجام داده است. آمریکا باید در موضوعی وارد شود که بهطور آشکار و مستقیم به منافع و تهدیدهای آمریکا مربوط میشود. هدف از مذاکرات هستهای با ایران این بود که ایران، توانایی ساختن سلاح هستهای را نداشته باشد(Goldberg, 2016: 37, 47, 49, 61-63, 67). این جهانبینی اوباما و مفروضات و باورها و حتی حس او در مورد نظام بینالملل باعث شد که دیدگاهها و محاسبات قدرتهای بزرگ بهگونهای دیگر شکل بگیرد و چین و روسیه با قدرتنمایی بیشتری وارد تعاملات بینالمللی شوند. هرچند حضور و منافع کلان آمریکا در دوره اوباما در نقاط مختلف جهان همچنان باقی ماند، ولی دخالتهای این کشور، حالت غیرمستقیم، موردی، محدود و مبتنیبر فناوری پیدا کرد، تا نیروی صرف نظامی.
اوباما، بهعنوان یک وکیل و حقوقدان، به سیاست خارجی آمریکا بهصورت موضوعی که باید از راهبرد یگانهای پیروی کند، نگاه نمیکرد. او مسائل سیاست خارجی را مورد به مورد بررسی میکرد و برای آنهایی که تصور میکرد میتواند با محدودیتها و منابع موجود کاری انجام دهد، برنامهریزی میکرد. او در اینباره در مصاحبهای با مجله نیویورکر گفت که آنچه او نیاز دارد، شرکای راهبردی است و حتی به فردی مانندجرج کنانکه راهبرد جنگ سرد را نوشت، احتیاجی نیست(۱).
اوباما طی سخنرانی در سازمان ملل در سال ۲۰۰۹، سیاست یکجانبه گذشته را رد کرد و قول داد در دولت او، دوجانبهگرایی و همکاری، اصل خواهند بود. در همان سخنرانی اوباما سیاست و قدرت را با حاصلجمع غیرصفر تفسیر کرد و اعتقاد خود را مبنیبر اینکه هیچ کشوری نباید بر کشور دیگری مسلط شود، مطرح نمود(۲). اوباما استفاده از قدرت نظامی را تنها برای عملیات خاص، کوتاهمدت و هدفدار تلقی میکرد(Kaufman, 2016: 16). منتقدان اوباما بر این نظر بودند که مفروضات او در مورد سیاست، اهداف آمریکا در نظام بینالملل و نحوه استفاده از قدرت نظامی برای پیشبرد سیاست خارجی آمریکا، معیوب است و با سنتهای سیاست خارجی آمریکا سازگار نیست. از نظر آنها صبر استراتژیک اوباما باعث شد که چین و روسیه از هر نمایش قدرت سیاسی و نظامیای استفاده و سوءاستفاده کنند و آمریکا را در دریای جنوبی چین، کریمه و اوکراین و درنهایت در سوریه در مقابل کار انجامشده[۱]قرار دهند. سیاست سکوت و خویشتنداری[۲]، با ماهیت هرجومرج در نظام بینالمللی سازگار نیست و اوباما نشان داد تا از نتیجه اقدامی مطمئن نباشد، در آن سرمایهگذاری نمیکند. بازگشت از سیاست حمله به سوریه از دید منتقدان، نمونه آشکار این سیاست اوباما است. کاهش قدرت نظامی در آسیا و اروپا زمینۀ ورود چین و روسیه را فراهم میکند(Kaufman, 2016: 26, 67).ساموئل هانتینگتونبر این نظر بود که صعود و فرود آمریکا در نظام بینالملل، رابطه مستقیمی با فرازونشیب دموکراسی و آزادی در جهان داردHuntington, 1981: 246-247)و این، مبنای رئالیسم جدید بهعنوان خط فکری مسلط بر سیاست خارجی آمریکا تا پیش از اوباما بود. اوباما به ماهیت نظامهای سیاسی کشورها اهمیت نمیداد، بلکه به انگیزهها و رفتارهای آنان توجه داشت. او معتقد بود که ضداسرائیلی بودن ایران، دلیل بر این نیست که این کشور به بقا، رشد اقتصادی، روشهای در قدرت ماندن، مشوقهای سیاسی و اولویتهای دیگر کشور اهمیت نمیدهد(Kaufman, 2016: 210). اوباما به قدرت نرم، بیشتر ارج مینهاد، چندجانبهگرایی را اولویت میداد، منافع آمریکا را تنها در مقابله با تهدیدهای جدی تعریف میکرد و دخالت دیجیتالی را بر دخالت مستقیم نیروهای آمریکایی، ترجیح میداد. علاوهبر این، مبنای نظری دکترین اوباما این بود که آمریکا مانند گذشته صاحب نفوذ و قدرت نیست و باید با دقت و بهصورت گزینشی در حلوفصل مسائل جهانی وارد شود و مادامیکه یک موضوع، تهدید مستقیمی بر امنیت ملی آمریکا نیست، سیاست خویشتنداری باید مبنای سیاست خارجی آمریکا باشد(Kaufman, 2016: 199-211). براساس این چارچوب فکری دولت اوباما که در هشت سال گذشته، میراثی را چه در سطح نظام بینالملل و چه در سطح مناطق مهم بهجای گذاشت، چگونه میتوان محورهای اصلی جهتگیری آمریکا در مورد موضوعهای کلیدی ژئوپلیتیک خاورمیانه را طراحی کرد؟
شاید مهمترین وجه دکترین اوباما در مورد خاورمیانه این بود که داعش را تهدیدی برای امنیت ملی و منافع کلان آمریکا نمیدانست. دولت اوباما معتقد بود باید به دولت عراق و اقلیم کردستان کمک کند تا آنها در مقابل داعش بایستند و آمریکا در حد ارائه مشورتهای سیاسی، نظامی، و عملیاتی، چه در عراق و چه در سوریه، باید حضور داشته باشد. نمایی از این تفکر در مورد پاکستان و افغانستان نیز مطرح بود که مبنای عملکرد آمریکا، استفاده از صنعت پهباد بوده و توان زمینی و عملیاتی این دو کشور را در تقابل با القاعده و رادیکالیسم، تقویت میکرد. اوباما بر این نظر بود که نباید پای نظامیان آمریکا را بهراحتی به یک کشور مسلمان دیگر مانند سوریه باز کرد. صدام، دیکتاتور بود، ولی تهدیدی برای آمریکا نبود. این درحالی بود کههیلاری کلینتوندر مقام وزیر امور خارجه این نظر را داشت که معترضان سوری در اوایل بهار عربی، درنهایت جای خود را به گروههای رادیکال داعشی دادند و آمریکا در ابتدا باید به کمک معترضان میرفت. وجه دوم دکترین اوباما، مقایسههای دائمی او میان خاورمیانه و شرق آسیا بود. بهار عربی و شکلهای واقعی مشکلات خاورمیانه، اثرات جدیای بر شکلگیری نگاه اوباما به روابط بینالمللی داشت. او پس از بهار عربی و مقاومتهای اسرائیل در برابر راهحل دو کشور در رابطه با فلسطینیها، وقت و انرژی خود را بیشتر در مسائل آسیا گذاشت و این بنیان فکری را بسط میداد که آینده آمریکا در گرو روابط عمیقتری با آسیا است. آسیاییها اهل کار و نوآوری هستند و در مقابل، خاورمیانه، رادیکالیسم تولید میکند(Goldberg, 2016: 7, 19-20, 43).
وجه سوم دکترین اوباما این بود که آمریکا مسئول مدیریت خاورمیانه و شمال آفریقا نیست و اصولاً خاورمیانه قابلیت اصلاح و مدیریت از بیرون را ندارد. این منطقه و دین در این منطقه، همانند تاریخ مسیحیت در اروپا، باید درنهایت بهنوعی اصلاح شود و این مسئولیت خود مسلمانان است. در این چارچوب، اوباما کشورهای عربی منطقه خلیج فارس را در صدور رادیکالیسم مسئول میدانست و در این راستا به اقدامات آنها در آسیا و آسیای مرکزی اشاره میکرد. اوباما حتی تا آنجا پیش رفت که بهکارگیری لفظ «متحد» را در مورد عربستان و پاکستان، برای آمریکا زیر سؤال برد و یک مفروض بهاصطلاح، دفترچه سنتی سیاست خارجی واشنگتن را مورد تشکیک قرار داد. اوباما از واژگان تروریست مسلمان یا اسلامی استفاده نکرد و بر این نظر بود که این ویژگی اسلام نیست و افراد اندکی، رادیکالیسم را در خاورمیانه مدیریت میکنند؛ ضمن اینکه استفاده از این واژهها ممکن است فضای ضدخارجی و ضدمسلمان را در آمریکا تحریک کند. این تلقی از مسائل خاورمیانه باعث شد که اوباما، حضوری حداقلی در عراق، سوریه و افغانستان را تجویز کند، موضوع اسرائیلـفلسطین را رها نماید و تنها بر یک موضوع، یعنی برنامه هستهای ایران، متمرکز شود. دید اوباما این بود که حساسیت ایرانیها به موضوع «تغییر رژیم» است و اگر اطمینان دهیم که چنین هدفی نداریم، حتی قصد عادی کردن روابط را نداریم، بسیاری از مسائل دیگر را نیز فعلاً کنار میگذاریم و میتوانیم برنامه هستهای ایران را در مقابل تعدیل تحریمهای اقتصادی، از توان تولید تسلیحاتی دور کنیم(Goldberg, 2016: 29-34, 37-38, 43, 47-48).
وجه چهارم دکترین اوباما به پیامدهای این رهیافت مربوط میشود. مهمترین نکته در این مورد، اشاره به حضور ایران و روسیه در سوریه دارد. اسرائیل و کشورهای عربی این تحلیل را مطرح کردند که عدم حضور آمریکا در خاورمیانه و یا حضور بسیار گزینشی و احتیاطآمیز آمریکا باعث شده است که ایران در عراق و سوریه، سرمایهگذاری فراوانی انجام دهد و سرانجام، زمینه را برای حضور نظامی مؤثر روسیه در منطقه شامات فراهم کند. حتی شاید پیامد دیگر بیتوجهی دولت اوباما به فشارهای اسرائیل و کشورهای عربی برای مقابله با ایران و روسیه در خاورمیانه باعث شد که بهتدریج اتحادی ناگفته اما جدی میان کشورهای عربی حوزه خلیج فارس و اسرائیل شکل بگیرد. البته شاید واژه اتحاد بهلحاظ حقوقی و سیاسی کمتر دلالت کند، اما ائتلاف و هماهنگی سیاستگذاریها کاملاً مشهود است. مسکو برای کسب امتیاز در مقابل آمریکا در زمینۀ موضوعات نظامی در اروپا، تحرکات ناتو، حضور موشکهای آمریکایی در شرق اروپا، کریمه و اوکراین و همچنین تحریمهای واشنگتن، وارد سوریه شد تا شعاع بازی را جهانی و وسیعتر کرده و آمریکا را مجبور به امتیازدهی در طیف مسائل فیمابین در قدرت جهانی کند. واکنش اوباما در برابر این تحرک نظامی و سیاسی روسیه این بود که اقتصاد روسیه بهشدت عقب مانده است و نباید یک اشتباه را با اشتباه دیگری پاسخ داد(Goldberg, 2016; 69; Kaufmann, 2016: 84-95).
درمجموع، اندیشهها و گرایشهای شخصی اوباما، در سیاست خارجی آمریکا و ساخت قدرت، ترکیب قدرت، ائتلافها، همکاریها، تقابلها، جابهجاییها و همکاریهای نظامی در خاورمیانه نقش تعیینکنندهای داشت و ژئوپلیتیک جدیدی را بنیان گذاشت. اگر آمریکا در برابر بهار عربی در مصر و سوریه واکنش متفاوت و مداخلهجویانهتری نشان میداد و وارد ائتلافی متشکل از دولتهای عربی و اسرائیل میشد، شاید داعش، عراق و سوریه، وضعیت متفاوتتری داشتند. عدم حضور مؤثر آمریکا در سوریه و مناطق زیر سلطه داعش که درعینحال، بازتابی از افکار عمومی در آمریکا نیز هست، به شکلگیری ثقلهای جدید سیاسیـنظامی در منطقه منجر شد. بیتردید، هزینههای ۶/۲ تریلیون دلاری عراق و افغانستان برای آمریکا، خود عامل مهم و مستقلی در تصمیمگیری رئیسجمهور آمریکا بود. اوباما در یک مقطع مطرح کرد که دو ارتش ایران و روسیه در سوریه حضور دارند و اینکه آمریکا میتواند بهصورت روشن و با نتایج صریح، معادلات سوریه را تغییر دهد، تحلیل اشتباهی است. او اعلام کرد که نمیخواهد بوش دومی شود؛ جنگی را بدون نتایج روشن شروع کرده و سپس، ریاستجمهوری را ترک کند. اوباما میگفت، رهبران خاورمیانهای، خود مسئول هستند که اوضاع را تغییر دهند و باید این مسئولیت را بپذیرند. اوباما بیان کرد که رقابت ژئوپلیتیکی ایران و عربستان است که منطقه را با وضعیت نامساعدی روبهرو کرده است و آمریکا باید از هر دو طرف بخواهد که با هم سهیم شوند، همکاری کنند و حتی اگر مجبور باشند، صلح سردی میان خود برقرار کنند(Goldberg, 2016: 6, 46, 49). درعینحال، اوباما میدانست که بهعنوان نخستین رئیسجمهور آفریقاییـآمریکایی، برای کل جمعیت سیاهپوست آمریکا (۴۲ میلیون نفر و ۱۳ درصد جمعیت آمریکا) باید میراثی مثبت، قابلاتکاء و توانمند بهجای گذارد و به همین منظور در مسائلی وارد میشد و احیاناً خود را به مخاطره میانداخت که از نتایج آن مطمئن بود، ضمن اینکه در مورد شخصیت، آراء و عزم خود، اعتماد به نفس بسیار بالایی داشت؛ بهگونهای که در فضای سیاسی واشنگتن گفته میشد که او خود را تنها فرد باهوش در میان اطرافیان خود میداند(۳).
۳- روسیه و نظام بینالمللبراساس نظرآندره تسیگانکو، چهار مکتب فکری در سیاست خارجی روسیه وجود دارد:
۱- همگرایان[۳]که معتقدند، روسیه یک کشور غربی است و باید با غرب به همگرایی برسد. این گروه در نیمه دوم دهه ۱۹۹۰ از بین رفت؛
۲- ملیگرایان افراطی[۴]که ضدغرب هستند و در دستگاه سیاست خارجی روسیه جایگاه چندانی ندارند؛
۳- موازنهگرایان[۵]که معتقدند، روسیه بهلحاظ فرهنگی و ژئوپلیتیک یک کشور متفاوت است، ولی باید در رابطه با غرب و شرق به تعادل برسد؛
۴- عادیسازان قدرتهای بزرگ[۶]که بر این نظرند که روسیه، جزء قدرتهای بزرگ است و باید با قدرتهای دیگر، روابط عادیای داشته باشد.
طرفداران دو گروه اخیر، بخش عمدۀ اعضای تیم سیاست خارجی پوتین را دربر میگیرند(Lauruelle, 2015: 89)؛ ضمن اینکه طرفداران این دو مکتب، به همکاری و تعامل با غرب و بهویژه با آمریکا علاقهمند هستند، ولی برای روسیه بهعنوان پهناورترین و بزرگترین کشور هستهای با
منبع: جماران
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.jamaran.news دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «جماران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۵۶۰۲۱۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
سرنگونی پوتین؟!/ او گورباچف نیست/ بعید است صاعقه دوبار به یکجا اصابت کند!
به گزارش خبرآنلاین، پیتر روتلند در تحلیلی برای ریسپانسیبل استیت کرفت وابسته به «اندیشکده کوئینسی» نوشت:ماکسیم ساموروکوف از مرکز کارنگی اخیرا مقالهای را باعنوان" رژیم شکننده پوتین" در فارن افرز منتشر کرده است. او نوشته مانند آنچه در گذشته برای شوروی اتفاق افتاد، سیستم پوتین هم همیشه درحال فروپاشی است.
این استدلال بر اساس یک قیاس تاریخی شکل گرفته است. طبق این قیاس نظام شوروی، قوی و تغییرناپذیر به نظر میرسید و عملاً هیچکس فروپاشی آن را پیشبینی نمیکرد. اما در نهایت شوروی فروپاشید. به همینترتیب، سیستم پوتین در حالحاضر قدرتمند و مقاوم به نظر میرسد و کمتر کسی میتواند فروپاشی آن را تصور کند. اما در نهایت این سیستم هم مانند شوروی، دچار فروپاشی خواهد شد.
مشخص است که چرا این استدلال برای فارنافرز دارای جذابیت است. پندار آرزومندانه همیشه مخاطب را جذب میکند. مردم دوست دارند آنچه را که میخواهند بشنوند را به آنها بگویند. بدون هیچ چشماندازی برای یک ضدحمله موفق در اوکراین، محتملترین سناریویی که باعث میشود کییف در جنگ پیروز شود، فروپاشی رژیم پوتین در روسیه است.
قیاسهای تاریخی میتوانند جذاب؛ اما گمراه کننده باشند. چرا که ممکن است توجه ما را بر شباهتهای سطحی متمرکز کنند، در حالی که تفاوتهای ساختاری را نادیده میگیرند. چندین دلیل مهم وجود دارد که مشخص میکند نظام پوتین در مکان بسیار متفاوتی با اتحاد جماهیر شوروی در دوره پرسترویکا قرار دارد.
اول اینکه میخائیل گورباچف تنها شش سال در روسیه قدرت را به دست داشت و هرگز نتوانست کنترل موثری بر حلقه داخلی رهبران شوروی داشته یا تغییری در بروکراسی ایجاد کند. در نتیجه او نتوانست ابتکارات سیاسی خود را اجرایی کند و ناچار شد تصمیمات رادیکالتری را اتخاذ کند که کل سیستم را بیثبات میکرد.
در مقابل پوتین پس از به قدرت رسیدن در سال دو هزار خیلی سریع بر نخبگان رقیب کنترل پیدا کرده و مکانیسم قدرت عمودی را احیا کرد. او ۲۴ سال است که در قدرت بوده و اکثر تحلیلگران موافقند که پایههای اصلی رژیم او آنقدر قوی است که احتمالا حتی از مرگ بنیانگذار خود هم جان سالم بهدر میبرد.
مسائل دوم این است: یکی از عوامل مهم در فروپاشی اتحادجماهیرشوروی این واقعیت بود که این کشور در یک جنگ در افغانستان بود و قابلیت پیروز بیرون آمدن از آن را نداشت. بنابراین اتحادجماهیر شوروی مجبور شد که با غرب وارد مذاکره شود. روسیه در حال جنگ در اوکراین است که هنوز اطمینان دارد که میتواند در آن پیروز شود.
مورد سوم اینکه اتحادجماهیر شوروی ورشکسته شده بود، کسری تجاری داشت و از خارج پول قرض میگرفت. در مقابل با وجود تحریمهای غرب، روسیه در سال گذشته ۵۰ میلیارد دلار مازاد تجاری داشته است. اقتصاد برنامهریزی شده شوروی سفت و سخت و ویرانکننده بود و دولت در گودالی از یارانههای دولتی فرو رفته بود. روسیه کنونی دارای یک اقتصاد سرمایهداری پویا است که بهخوبی در اقتصاد جهانی در اقتصاد جهانی ادغام شده و کارآفرینان مهارت خوبی در دور زدن تحریمهای غرب دارند.
نکته چهارم این است که اتحاد جماهیر شوروی، فدراسیونی بود که تنها ۵۲ درصد از جمعیت آن را روسها تشکیل میدادند. اما روسیه پوتین یک کشور متمرکزتر است که ۸۲ درصد از جمعیت آن را روسها تشکیل میدهند. مسلما برای روسیه احتمال شورش اسلامگرایان در قفقاز شمالی یک چالش امنیتی بالقوه است. اما منطقی که رمضان قدیروف رهبر چچن را تبدیل به یک رعیت وفادار برای مسکو کرده، در موارد دیگر هم صدق میکند. بر اساس این منطق بهتر است از جریان یارانهای که از مسکو میرسد لذت ببرید و لامبورگینی سوار شوید تا اینکه گروزنی یکبار دیگر به تلی از آوار تبدیل شود. چچنیها از جنگهای اول و دوم درس گرفتهاند که استقلالطلبی ارزش تلاش را ندارد. هیچیک از جمهوریهای دیگر در فدراسیون روسیه هم علاقهای به آغاز جنگ با مسکو ندارند.
حمله ۲۲ مارس ۲۰۲۴ به تالار شهر کراوکس، نه تنها یادآور این موضوع بود که اسلامگرایی افراطی همچنان یک تهدید امنیتی برای روسیه است بلکه نشاندهنده شکست اطلاعاتی گسترده سرویسهای اطلاعاتی این کشور بود. ایالاتمتحده از قبل به آنها هشدار داده بود که چنین حملهای در راه است. آنها باید نگهبانان مسلح را در تمام سالنهای کنسرت در مسکو مستقر میکردند. بااینحال، حملاتی مانند کراوکس باعث تغییر رژیم در روسیه نمیشود. تروریستها نه از قفقاز شمالی، بلکه از تاجیکستان آمده بودند. این نشان میدهد که هشت میلیون کارگر مهاجر از آسیای مرکزی یک خطر امنیتی بالقوه برای روسیه است. اما ارزش آنها در اقتصاد روسیه که با مشکل نیروی کار کم مواجه است، حداقل در حالحاضر از چالشهای امنیتی که ایجاد میکنند بیشتر است.
شورش واگنر در ژوئن ۲۰۲۳ یک تحول خارقالعاده بود و جدیترین تهدید برای ثبات رژیم پوتین از زمان تأسیس آن در سال دو هزار به حساب میآمد. ما هرگز نمیدانیم اگر یوگنی پریگوژین به عقب نرفته بود، چه رخ میداد. او به نیروهای خود دستور داده بود تا به سمت مسکو پیشروی کنند. اما آنچه میدانیم این است که قیام یا شورش واگنر در نهایت شکست خورد. پریگوژین مرده و به خاک سپرده شده و ثبات رژیم به سرعت برقرار شده است.
اجازه دادن به گروه واگنر برای توسعه و قدرت پیدا کردن تا جایی که بتواند آن شورش را به راه بیندازد، یک اشتباه جدی از سوی پوتین، پس از تصمیم او برای آغاز تهاجم تمام عیار به اوکراین بود. اما این یک اتفاق دور از ذهن باقی میماند و نمیتواند به عنوان پایهای برای سیاست ایالات متحده عمل کند.
برای پیروز شدن در دیپلماسی و جنگ نیاز به ارزیابی واقعبینانه از نقاط قوت و ضعف دشمن است. فروپاشی ناگهانی اتحاد جماهیر شوروی به ما یادآوری میکند که انتظار چیزهای غیرمنتظره را داشته باشیم. اما پوتین و رئیس جمهور چین شی جین پینگ از اشتباهات گورباچف درس خود را گرفتهاند. واشنگتن نباید سیاست روسیه خود را با این فرض بسازد که صاعقه دو بار به یک مکان برخورد میکند.
*ترجمه: مهسا مژدهی
۳۱۱۳۱۲
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1901563